جمعه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۴

اولین

همهء اولینها عجیبند. بعضیها را قبل از رخدادش، آنقدر تصور کردی که بی صبرانه انتظارش را می کشی، و ماندگار می شوند. بعضیهای دیگر را از بس ناگهانی هستند، همیشه به یاد نگه می داری.
مثل اولین روز مدرسه. اولین روز پریود. اولین باری که رو سن رفتی. اولین جنس مخالفی را که با حس جدید دوست داشتی. اولین باری که صدای خودت یا تصویر خودت را در یک جمع عمومی می شنوی یا می بینی. اولین روز کاری جدی. اولین تحول یا انقلاب فکریت.اولین بوسه. اولین سکس.
و امشب اولین سیگار. همیشه فکر می کردم که هر وقت از نظر روحی کم آوردم ورزش می تواند کمکم کند. اما مدتی است عجیب حس می کنم خیلی دلم می خواهد یک چیزی مثل سیگار که یک دفعه یک فشار عصبی را تخلیه می کند مصرف کنم. قبل از این تصورم، با اولین پک به سرفه افتاده بودم و حالم از مزه اش به هم خورده بود. امشب هم فکر کردم که مثل قبل می شوم. یک نصفه را گرفتم و با ولع تا آخرش کشیدم و دودش را بلعیدم و باز دومین نخ را بلافاصله روشن کردم. و وقتی تمام شد، بی اختیار یاد اولین بوسه و اولین سکس افتادم. و گفتم این هم اولین سیگار! اما بدون ترس و بهت زدگی و احساس نفرت اولیهء اولینهای دیگر. دلم برای خودم سوخت!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

همه چیز دروغ است . همه کار مجاز:با خود چنین گفتم و با سر و دل در سرد ترین آب ها غوطه ور شدم.آه ÷س از این چه بسیار چون خرچنگ سرخ عریان ایستاده ام(ف.و.نیچه)ا