یکشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۴

خداهای ساختگی!


- نگران نباش. خدا بزرگه.
- آره بزرگه. خودمان ساختیمش برا این جور وقتها که یکی مث تو پیدا بشه و بگه، خدا بزرگه، نگران نباش. بزرگه. فقط اشکالش اینه که زیادی بزرگه. آنقدر بزرگه که نمی تونه کاری کنه که از این دستهای کوچک من کاری بر بیآید. من آدمهای زیادی را از مرگ حتمی برگرداندم و نجات دادم اما سر و کله خدا را اطراف هیچ کدوم از آن مریضام ندیدم.
قسمتی از دیالوگِ فیلمِ " خیلی دور، خیلی نزدیک" ، که لابد به قول خودش ثابت کرد که خدا وجود دارد و خیلی هم بزرگ و خیلی هم نزدیک است.
اما دیالوگ بالا به نظرم خیلی واقعی بود. در خیلی کارهای دیگر هم این طور است.
هرجا نیاز به شرایطی داریم که نمی خواهیم زیاد برایش تلاش کنیم، آن شرایط را غیر ممکن تصور می کنیم. و خیلی که عامی باشیم یک قدرت مطلق هم برای حل آن شرایط می تراشیم مثل بت و خودمان را خلاص می کنیم. حالا بتهایمان یک بار سنگی است، یک بار احساسی است، یک بار منطق و استدلال و توجیه و سفسطه و .....

هیچ نظری موجود نیست: