جمعه، آبان ۰۶، ۱۳۸۴

"افرا" ی بیضایی. چقدر ساده و چقدر ملموس. چقدر شبیه من و چقدر با فاصله از من.
افرا ، مهربان! زیادی مهربان! فداکار! زیادی فداکار!
بهش نگفتند تو غرورت کم بود. اما هو _اش کردند. چه فرق می کند. یک وقت تو مجموعه ای از آدمها را دوست داری و آنها همه با هم هو _ات می کنند، یک وقت تو یک نفر را دوست داری و درست همان بهت می گوید که تو غرور نداری.
اما افرا صبور بود و آرام. من اصلا شبیه افرا نیستم. افرا دم بر نیآورد و به جایش گریه کرد. من اما حداقل سر تو خیلی داد زدم وبلاگ! نمی دانم، زندگی ام بود احساسم بود. راحت نساخته بودم که راحت خرابش کنم.
اما به هر حال تمام شد. واقعی ِ واقعی. نه مثل افرا، با خلق ِ خیالاتش.
فرق من و افرا هم همینه. یا بگذار بگویم برتری من به افرا. من واقعی زندگی می کنم و او خیالی.