سه‌شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۴

هی با تو ام وبلاگ! گوشهایت را باز کن. می خواهم داد بزنم. می خواهم جیغ بزنم و گریه کنم. از 4 سالگی فهمیدم فرق دختر و پسر چی است. از 6 سالگی از نگاههای هرزه به دخترها اذیت شده ام و تفاوت را حس کردم. از اول مدرسه، نوع تشویق دختر و پسر آزارم داد. از دوازده سالگی به خاطر دختر بودنم هر سال محدود و محدودتر شدم. اما تا حالا تو این بیست و چهار سال لعنتی هیچ بار کم نیآوردم. هیچ بار خسته نشدم از دختر بودنم. هیچ بار نگفتم که کاش دختر نبودم.
اما الآن آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ کم آوردم. من نمی خواهم دختر باشم. نه اینکه بخواهم پسر باشم، نه! هرگز! ولی دیگر طاقت دختر بودن را ندارم. آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
این همه سردرد یعنی چی؟ یعنی وقتی رویم زیاد است و نمی خواهم کوتاه بیآیم و به روی خودم بیآورم این طوری به جاهای دیگر می زند.
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاا
از طرفی با این همه احساس که بیخ گلویت را گرفته ومثل لیوان آبی که موقع تشنگی از دستت کشیده باشند له له می زنی و کاریش نباید! نباید بکنی. از طرفی چون دختری این همه احساس داری و یک طرفه و ..... و تو یادت باشد سرکوفت بخور که دختری....آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
از طرف دیگر باید گذشته ات، قسمتی از وجودت را حذف کنی، پاک کنی، باید خودت را انکار کنی تا قابل اعتماد بشوی و آن همه اعتبارت به دست بیآید و همهء اینها نه به خاطر هیچ ارزشی! فقط چون دختری آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
و از طرف دیگر، گله بی گله! صدایت در نیآید. جیک نزن. دختر منطقی باش و روشنفکر ِ آبرو دار ِ بی صدا بمان. زندگی شخصیت به کسی ربطی ندارد، یعنی تنهایی له شو زیر این همه فشار آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاآآآآآآآآآآآاآآآآآآآآآآآ
سرم دارد می ترکد. دارد منفجر می شود. هر روز آدمهایی که سال تا سال نمی دیدمشان زنگ می زنند و می گویند تو چته؟ چرا آنقدر ناراحتی ما خوابت را دیدیم. و من خفه می شوم چون دخترم آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآااا
کاش این سرگیجه مهلت رانندگی می داد تا بروم یک جای باز و خالی از آدم داد بزنم.
سرررررررررررررررررررررررررررررررررررم .خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ازت متنفرم که من دخترم و تو نر.دلم می خواهد یک دختر داشتم که بهش آزادانه دختر بودن را یاد می دادم. دلم می خواهد.... سررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ