شنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۵

گروه، جدی، خواب !

یک مدار بستم خوشگل و تر تمیز اما هیچ چیزش کار نمی کند، فقط به خاطر کار گروهی، چون هم گروه محترم، لیست کاملی را که با کلی سفارش به دستش رسانده ام ، بعد از خرید، حتی یک بار هم با قطعات چک نکرده است که کم و کسر و اشتباه نداده باشد. خوب من هم هر کاری بکنم، دیگر روز تعطیل که نمی توانم خازن و مقاوت از خودم در بیآورم.
دلم می خواهد بگویم ..... کار گروهی را ببرند که فقط جون آدم را می گیرد و به هیچ جا هم نمی رسد.
دکتر راست می گفت که تو ایران هزینه کار گروهی بیشتر از کار فردی است و امنیتش کمتر. تازه سرمایه اجتماعی را هم که از بین می برد.
باز آمدم یک کار جدی بکنم، فشارم هی می افتد پایین. امروز دو بار تو خانه زمین خوردم. البته از انصاف نگذرم دارم چندین تا کار جدی می کنم که همه اش هم برایم مهم و حیاتی اند، خدا می داند قرار است به کدامش گند بزنم.
اما از همهء اینها جالب تر! حتی وقتی 2-3 دقیقه هم دراز کشیدم که حالم جا بیآید خواب دیدم! خوابهایم بیشتر از حال خودم، نگران کننده است.