چهارشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۶

نقطه ضعف

هرچقدر هم بهم انگ غير فمينيست بودن و ناتواني در درك شرايط زنان را بزنيد، من نمي توانم هيچ رابطه‌اي با بعضي زنان بگيرم:
دختري كه هر هفته 30 هزار تومان از درآمد پدرش را مي دهد تا ناخنهايش را بكارد يا ترميم كند يا نقاشي كند يا هر چيز ديگري كه اسمش هست.
و هر دو روز يك بار، بدون اغراق، كفش جديدي مي پوشد با حداقل قيمت 50 هزار تومان.
تحت بدترين شرايط يك لايه ضخيم پودر و كرم و سايه و رنگ و لعاب روي صورتش هست.
روز پنجم سهميه‌بندي بنزين، 90 ليتر بنزين تو تهران مصرف كرده بود، از بس جردن و مراكز خريد اطرافش را بالا‌پايين كرده بود.
دانشجو است و از هيچ شغلي خوشش نمي‌آيد، جز مهمانداري هواپيما كه پدر خلبانش اجازه اين كار را نمي دهد( و البته شرايطش را هم ندارد،‌ مثل قد، دانستن انگليسي و ... ) پس مي‌خواهد هميشه خانه‌دار بماند.
هر دو ماه يك بار، حدود 250 هزار تومان مي‌دهد كه رنگ موهايش يا مش يا نمي‌دانم چيش را عوض كند.
هر تابستان 20-30 جلسه سولاريوم (يك شبيه سازي است از نور خورشيد براي برنز شدن) مي‌كند يا مي‌رود يا نمي‌دانم چي.

شايد نتوانم قضاوت كنم در مورد شيوه زندگي و فكر كردنش،‌ چون شرايط كاملش را حتمن نمي‌توانم درك كنم؛ اما چيزي كه هيچ شكي درش نيست اين كه هيچ رابطه‌اي جز در حد احوالپرسي معمولي كه به خوبي؟ چطوري ختم مي‌شود نمي‌توانم با امثال او بگيرم. هرگز! هر چقدر هم كه به توانمندسازي زنان فكر كنم اما مي‌دانم كه اين كار من نيست.

هیچ نظری موجود نیست: