یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۹۴

باز هم مردان در کار


خب چه شد باز وقفه افتاد؟ این هم باز یک جنبه دیگر ماجرا: این بار دو تا کارآموز پسر. با فاصله سه هفته، بدون توقف؛ و اختلاف بین آن‌ها و دختران، زیاد و معنی‌دار. اختلاف بین رفتار من با دختران و آن‌ها، بسیار و بیشتر ناخواسته. نتیجه تا اینجا... تکرار چرخه مردانه بازار کار علی‌رغم آگاهی من.
اینکه چه احساسی دارم، چقدر از آن سرخوردگی است، چقدر برای تائید تحلیل‌هایم خوش‌آیند است و چقدر خستگی و چقدر تنهایی در این شرایط، واقعاً کیفی است. دست‌کم حالا نمی‌توانم عدد که سهل است، حتی نمی‌توانم مقدار بدهم.
پسرها هم مشابه دخترها به ترتیب ورود، کارآموز شماره 3 و 4 خوانده می‌شوند. هر دو با اعتمادبه‌نفس بالا، خیلی بالا. هر دو مهندس کارشناسی مرتبط با تخصص کاری. هر دو باهدف کار کردن دقیقاً در همین رشته. هر دو بدون معرف و پذیرفته‌شده بعد از مصاحبه. شماره 3 هشت سال کوچک‌تر از من و شماره 4 شش سال کوچک‌تر از من است.
هنوز هم برای نوشتن این‌ها و اینجا سخت می‌گذرد، چون درگیر ماجرا هستم. چون من بی‌طرف نیستم. چون من جنس مخالف آن‌هایم و از این‌همه تبعیض که بازار کار برای من، کارآموز شماره 1 و 2 و بقیه زنان دارد ناراحتم و گاهی حتی عصبانی‌ام. چون من مدیر کاری این دو بوده‌ام. از اینکه پسرها بالیده‌اند خوشحالم و از اینکه دخترها به‌اندازه کافی پیشرفت نکردند، از دو جنبه ناراحتم. یکی از این بابت که با آن‌ها احساس همدلی می‌کنم و خودم را در آن‌ها و آن‌ها در خودم می‌بینم و حتی گاهی احساس تجربه‌های بیش از 10 سال کار تکرار می‌شود. جنبه دیگر اینکه فکر می‌کنم شاید به‌اندازه کافی برای پیشرفتشان تلاش نکرده‌ام. درحالی‌که به دختران جزئیاتی را یاد دادم که در مقابل به پسرها حتی اشاره‌ای هم به آن جزئیات نکردم. اینکه آن‌قدر بستر برای پسرها فراهم است که از کلمه‌های من نیز بیشترین بهره‌برداری را می‌کنند و دخترها آن‌قدر سنگلاخ بوده است که حتی از مباحث زیاد هم نتوانستند به‌قدر کافی استفاده کنند، حتی اگر چند بار تکرار می‌شد.

هیچ نظری موجود نیست: